احمد شاملو
اشعاری منتخب از مجموعه شعر باغ آینه
باغ آینه
چراغی به دستم، چراغی در برابرم:
من به جنگ سیاهی می روم.
گهواره های خستگی
از كشاكش رفت و آمدها
باز ایستاده اند،
و خورشیدی از اعماق
كهكشان های خاكستر شده را
روشن می كند.
ادامه مطلب...
ابويزيد طيفور پسر عيسي پسر سروشان بسطامي ملقب به سلطانالعارفين به ظاهر در نيمه اول قرن دوم هجري يعني در سال آخر دورهي حكومت امويان در شهر بسطام از ايالت كومش(قومس) در محله مؤبدان(زرتشتيان) در خانداني زاهد و متقي و مسلمان چشم به جهان صورت گشود. (برخي از محققان پدران بايزيد از جمله سروشان را پيرو آئين مهر دانستهاند.) فصيح احمد خوافي تولد او را در سال 131 هجري ثبت كرده و نوشته است كه جد او سروشان والي ولايت قومس (كومش) بوده است.
ميگويند جد اين بينشور بزرگ ايراني، سروشان زرتشتي بوده و سپس بدين اسلام درآمده است. چنين مينمايد كه بايزيد در تصوف استاد نداشته و خرقهي ارادت از دست هيچيك از مشايخ تصوف نپوشيده است، گروهي او را امي دانسته و نقل كردهاند كه بسياري از حقايق بر او كشف ميشد و خود نميدانست، گروهي ديگر نقل كردهاند كه يكصد و سيزده يا سيصد و سه استاد ديده است. قدر مسلم اينكه استاد او در تصوف معلوم نيست كه كيست و خود چنين گفته است كه مردمان علم از مردگان گرفتند و ما از زندهاي علم گرفتيم كه هرگز نميرد. و باز پرسيدند كه پير تو در تصوف كه بود؟ گفت: پيرزني.
ادامه مطلب...
آیدا در آینه
لبانت به ظرافت شعر شهوانی ترین بوسه ها را به شرمی چنان مبدل می كند كه جاندار غار نشین از آن سود می جوید تا به صورت انسان درآید و گونه هایت با دو شیار مّورب كه غرور ترا هدایت می كنند و سرنوشت مرا كه شب را تحمل كرده ام بی آن كه به انتظار صبح مسلح بوده باشم، و بكارتی سر بلند را از رو سبیخانه های داد و ستد سر به مهر باز آورده م
ادامه مطلب...
نگاهی به مجموعه شعر "برهوت کاهی رنگ " سروده مینو نصرت ؛ آزاده دواچی
نویسنده:آزادهدواچی
مجموعه شعر" برهوت کاهی رنگ " نوشته مینو نصرت از مجموعه اشعار معدودی ست که نویسنده ی آن توانسته خط فکری و اندیشه خود را از همان ابتدا مشخص کرده و پختگی خود را در طول مجموعه به اثبات برساند . از ابتدای خوانش این مجموعه خواننده می فهمد که شاعر هویت حقیقی خودش را اعلام می کند که شاعری واقعی است و رسالتش همان رساندن صدای انسانیت به مخاطب خود می باشد . شاعر بر محیط زندگی خود اشراف کامل دارد ، و از ورای مرزهای معمول اذهان سخن می گوید ؛ او مخاطب خود را به دیدن و گواه گرفتن آنچه که دیگران پس زده اند ، دعوت می کند . شاعر با فلسفه خاصی در لابه لای هر سطر پیش می رود . نگاه اش به رموز طبیعت و اکتشافهایش از نایافتنی های گم گشته و پیرامونش عمیق است . او جهانی را به تصویر می کشد که گویی تنها برای او خلق شده و دردستان اوست ، پیش می رود و در حین خلق دنیای آرمانی اش ، رمزهای زیادی را آشکار می سازد .
ادامه مطلب...
نگاهي به سه كتاب " آن مرگ – جنون روز و مرض مرگ "
" موريس بلانشو و مارگوريت دوراس "
در خوانش و ترجمه ي پرهام شهرجردي
تن زدن به پهلوي مرگ
منصور خورشيدي
" تفكر پرهام شهرجردي " روي محور مرگ دور مي زند ! – مرض ِ مرگ – و – آن ِ مرگ – در كتاب " جنون روز " – مارگوريت دوراس – نيزتن به پهلوي مرگ مي زند. به روح و روحيه ي انسان معاصرپهلو مي زند !
" چهرهی مرگم، گذشتِ من بود، گذشتهی من بود، مرگهای دیگرِ من بود. با این همه، مرگ مستقبلی بود که از گذشته مُرده بود. حالا که مستقبل به استقبال مرگِ گذشتهام پا می شد، حالای من به استقبالِ کدام گذشتهی آیندهام طی میشد؟ "
ادامه مطلب...